چند مساله جالب ریاضی
داستانک ( شکلات )
یادی از خاطرات دوران دبستان
خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند
درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود
درس پند آموز روباه وکلاغ روبه مکارو دزد دشت وباغ
روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است
کاکلی گنجشککی با هوش بود فیل نادانی برایش موش بود
با وجود سوز وسرمای شدید ریز علی پیراهن از تن میدرید
تا درون نیمکت جا میشدیم ما پرازتصمیم کبری میشدیم
پاک کن هایی زپاکی داشتیم یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستان ما از آه بود برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ خش خش جاروی با پا روی برگ
همکلاسیهای من یادم کنید
بازهم در کوچه فریادم کنید
همکلاسیهای درد و رنج و کار
بچههای جامههای وصلهدار
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود
کاش میشد باز کوچک میشدیم
لا اقل یک روز کودک میشدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش
ای معلم یاد و هم نامت بخیر
یاد درس آب و بابایت بخیر
ای دبستانیترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن
به هنگام حمله ی ناپلئون به روسیه دسته ای از سربازان او در مرکز شهر کوچکی از آن سرزمین همیشه برف در حال جنگ بودند ...
این تصویر برای
تشکر از امیر بختیاری برای ایمیل های جالبش
حیف که عکس بهتری نداشتم